برای هر کاری خوب بودم، باور کن
محمدفایق مجیدی
کارشناس مسؤول آموزش راهنمایی
EMAIL: fayigh@mihanmail.ir
«برای هر کاری خوب بودم، باور کن. هر کاری. تا اینکه آمدم اینجا، پیش تو. خوب بودم در خندیدن، ادای مرده درآوردن، شاه بودن؛ هر کاری. اما حالا فقط روزهای تعطیل خوبم برای هر کار» مجله آموزش جهانی 2004
کودکان مدرسهای اگر آنچه را که در بالا آمده است به زبان نگویند میتوان در سکوتشان و در واکنش و رفتارهایشان دریافت. این حکایت نظام آموزشی ماست؛ نظام آموزشی که خنده را بر لبهای دانشآموزان جراحی میکند. کودک شاد، پرانرژی، فعال و جستجوگر پای به مدرسه مینهد و پس از مدتی سکوت و آرامشی کاذب بر رفتار و اعمالش حاکم میشود. اطرافیان همه میگویند: از روزی که به مدرسه رفته مؤدب شده، کمتر سؤال میپرسد، به مدرسه میرود و برمیگردد خسته است راحت و آرام میخوابد. آنها نمیدانند نظام آموزشی که عدم سیالیت و انعطافپذیری از ویژگیهای آنهاست، قدرت تحمل شور و شوق دانشآموزان را ندارد؛ از همان روز اول مدرسه، حق انتخاب را از او میگیرد. در کلاس جای نشستنش را انتخاب میکنند، برنامه درسیاش، معلمش، کتاب درسیاش و... همه انتخاب شدهاند و او فقط باید با همه آنها کنار بیاید. او در منزل از هر چیز و هرکس سؤال میپرسید خط قرمزی برایش ترسیم نشده بود اما وقتی به مدرسه آمد دیگر خط قرمزها شروع شدند و او حق دارد بگوید: «برای هر کاری خوب بودم، باور کن. هر کاری. تا اینکه آمدم اینجا، پیش تو. خوب بودم در خندیدن، ادای مرده درآوردن، شاه بودن؛ هر کاری. اما حالا فقط روزهای تعطیل خوبم برای هر کار»
در عالم خیال برمیگردم به دوران تحصیلیام در مدرسه؛ آنگاه که معلمین ما زندانبان بودند و ما زندانیان. هم به آنها سخت میگذشت و هم به ما. درس شیرین ریاضی داشتیم. نفسها در سینه حبس، آقای ... با کولهباری از متلکها و برچسبهای آماده "نفهم، بیشعور، کودن و..." سر میرسید. اولین جملهای که با اخم میگفت "بنشینید" بود که از "بتمرگید" بدتر بود، نه سلامی، نه پیامی و نه کلامی... جو کلاس، جوی گورستانآسا و نتیجه آن یا دلزدگی بود یا ترک تحصیل. بعضیها رفتند و ترک تحصیل کردند، عدهای ماندند و تحقیرها و توهینها را تحمل کردند. نمیدانم اگر معلم شدهاند آیا با همان روش میخواهند به دانشآموزانشان آموزش بدهند؟ یا با یادگیری مداوم مأنوس شدهاند و میدانند خطاهای نسل گذشته را نباید تکرار کنند؟ اکنون که به کلاسهای دوران تحصیلیام نگاه میکنم بسیار تعجب میکنم؛ معلمین ما کمترین بهرهای از شیوههای نوین تدریس داشتهاند و فکر میکردند ما در دو جبههی مخالف هم قرار داریم. در حالی که ما در یک صف بودیم و بر علیه نادانی و جهل مبارزه میکردیم. معلم ما که میبایست تسهیلکننده میبود خود را دانای همه چیزدان میدانست و در انتقال دانش خست میورزید.
و اما معلمین امروز میدانند که:
- سهم هر یک از دانشآموزان برایشان اهمیت دارد.
- آنها باور دارند که دانشآموزان و تفکرات آنها موضوعی برای تدریس هستند.
- اثرگذاری بر دانشآموزان بیانگیزه نیز هدف آنهاست.
- آنها کتاب را واسطهی یادگیری میدانند.
- آنها فرصتهای مناسب برای احساس امنیت در دانشآموزان فراهم میکنند.
- آنها چالش در کلاس را عاملی برای ایجاد انگیزه میدانند.
قبل از مدرسه رفتن شما چقدر خلاق بودهاید؟ معلمان چه نقشی در شناسایی استعدادهای شما داشتهاند؟ اگر بخواهی یادداشتی برای معلمانتان بنویسی چه مینویسی؟ در مورد این یادداشت چه نظری دارید به این شماره پیامک بفرستید: 09188784626
برگرفته از کتاب به آموزش بدبین نیستم
منبع: مجله آموزش جهانی، آموزش برای همه
چا پ شده درهفته نامه دیدگاه
سال ششم شماره 58